شهید چهارده سال بعد از انتظار شهید یوسف صادقیان
| ||
|
جستجو
[Menu_Title] شهید سید مرتضی آوینی در شهریور سال 1326 در شهر ری متولد شد تحصیلات ابتدایی و متوسطهی خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد او از کودکی با هنر انس داشت؛ شعر میسرود داستان و مقاله مینوشت و نقاشی میکرد تحصیلات دانشگاهیاش را نیز در رشتهای به انجام رساند که به طبع هنری او سازگار بود ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورتهای انقلاب به فیلمسازی پرداخت:
ادامه مطلب
علی هاشمی سال 1340 در شهرستان اهواز در طلوعی از آفتاب دیده به جهان گشود دوران کودکیش را در کوچه های منطقه عامری سپری کرد و در نوجوانی به منطقه حصیرآباد اهواز نقل مکان نمودند. علی تکیه گاه مناسبی برای اهل خانه بود. در همان دوران کودکی نماز می خواند، روزه می گرفت و با متانت و وقاری که در ذاتش بود دیگران وادار می شدند که به او احترام بگذارند. او انسانی بسیار مهربان و دلسوز بود و حرفش برای همه قابل قبول بود. او عضو تیم شهباز و یکی از اعضای اصلی تیم فوتبال محله بود. در دوران انقلاب نقش مهمی در فعالیتهای سیاسی داشت چندین بار توسط ساواک دستگیر شد کارهای تبلیغاتی انجام می داد و اعلامیه های امام را پخش می کرد.
ادامه مطلب شهيد محمد على رجايى ، در سال 1312 هجري قمري در شهرستان قزوين متولد شد، تحصيلات ابتدايى را تا اخذ گواهينامه ششم ابتداى در همين شهرستان به انجام رساند. در سن چهار سالگى از وجود داشتن نعمت پدر محروم شد و تحت تكفل مادر مهربان و منيع الطبع قرار گرفت . در سال 1327 به تهران مهاجرت كرد و سال بعد يعنى در 1328 وارد نيروى هوايى شد. در مدت 5 سال خدمت در نيروى هوايى ، دوره متوسطه را با تحصيل شبانه گذراند، سپس در سال 1335 به دانشسراى عالى رفت و به سال 1338 دوره ليسانس خود را در رشته رياضى به پايان برد و به سمت دبير رياضى به استخدام وزارت فرهنگ در آمد و به ترتيب در شهرستانهاى خوانسار، قزوين و تهران به تدريس ، اشتغال ورزيد. ادامه مطلب
بسمه تعالی حاج صفار فرمانده منطقه سوم دریایی امام حسین (ع) دستور داد یک گرهان به فرماندهی ابراهیم گرگی جمع آوری شود.من و دو فرندم در گروهان بودیم برادر،حاج صفار به یوسف گفت شما در منطقه بمانید،چون به پدرت احتیاج داریم و برادرت فرمانده دسته است.مسئولیت کارگاه یخچال سازی را به شما می سپارم یوسف به ایشان گفت شما به رزمنده احتیاج دارید و من تیربارچی هستم... یوسف قبول نکرد بماند.سردار صفار به من گفت چیکار کنم؟... گفتم:((هرچه از خدا آمد خوش آمد))بعد از ظهر همه به سمت فاو حرکت کردیم. شب به خور عبدالله فاو رسیدیم و همان لحظه برادر گرگی نیروها را تقسیم کرد. یکی از همکارام که همسنگر یوسف بود بعد از 13 سال اینو به من گفت که شهید یوسف از ما خواسته بود که یک وصیت نامه برایش بنویسیم.ایشان گفته بودند من مانند آقام امام حسین (ع) سر از تن جدا و تشنه لب شهید خواهم شد. ساعت 3 صبح عراق به ما حمله کرد. یوسف با یکی از همرزمانش پشت تیربار بود. سنگر شهید یوسف را به آتش می کشند.و در همان لحظه نصف سنگر یکی از همرزمان آقای شریفی که راوی این خاطره است ویران می شود و ایشان می گویند ما در همان لحظه از سنگر بیرون آمدیم یوسف را همان گونه که در وصیت نامه خودش نوشته بود شهید شده بود. کیفی در جیب شهید یوسف توسط سردار تجسس پیدا شده بود که ما آنرا از همان کیف شناسایی کردیم. هر چقدر اصرار کردیم که کیف را نزد خود نگه داریم قبول نکردند.
شهید سید حسین علم الهدی فرزند آیة الله حاج سید مرتضی علم الهدی(ره) به سال 1337 شمسی پا به عرصه گیتی نهاد. فرزندی پاك از شجره مباركه رسالت بود كه در مهد علم و تقوا پرورش مییافت. حسین این نور پرتو گرفته تا آفاق در كانون علم و عملی در رشد بود كه تشنگان فقه و فقاهت و مردم تشنه هدایت گرداگردحریمش به اعتكاف بودند. شهید سید حسین پنج سال پیش از قیام 15 خرداد 42 متولد شد تا بعدها در مكتب قرآن ، كلام وحی آموزد و نیز بعدها در حین سپری كردن دبستان تلاوت كننده آیات الهی باشد و در سطح استان نغمه سرای و بلبل مترنم كننده لحن قران شود. صدای دلنشین او بود كه صفحات زمان و قرون را به یكباره كنار میزد واین برگ ورق خورده را به برگ ایام هجرت پیوند میداد. صمیمیت او بود كه علاوه بر شور و جذبه اش نقطه ای را بوجود آورده بودكه مغناطیس باشد برای رشد دیگران در تجمع های مسجد و مدرسه. در مساجد با تشكیل كتابخانه و جلسات سخترانی و در مدارس با تشكیل انجمنهای اسلامی و جلسات ارشاد و هدایت. گرچه هیچ قلم و زبانی قادر بر تر سیم آن همه شور و عشق نیست ، لكن بر حسب وظیفه هاله ای از آنروح پاكباخته را در معرض تاریخ قرار می دهیم، باشد تا ره توشه ای برای فرزندان انقلاب گردد.
ادامه مطلب نام : عباس بابایی نام پدر : اسماعيل تولد : 14 آذر 1329 محل تولد : قزوین راه یابی به دانشكده خلباني نيروي هوايي : 1348 اعزام به آمريكا جهت تكميل دوره خلباني : 1349 بازگشت به ايران : 1351 ازدواج با صديقه (مليحه ) حكمت: 4 شهريور 1354 فرماندهي پايگاه هشتم هوايي اصفهان (ارتقاء از درجه سرواني به درجه سرهنگ دومي) : 7/5/1360 معاون عمليات نيروي هوايي تهران (ترفيع به درجه سرهنگ تمامي) : 9/9/1362 افتخار به درجه سرتیپی : 8/2/1366 تاریخ شهادت : 15 مرداد 1366 محل دفن : گلزار شهداي قزوين طول مدت حیات : 37 سال نحوه شهادت : اصابت گلوله به پيکرش در حين انجام عمليات برون مرزي
ادامه مطلب بسمه تعالی کجایید ای شهیدان خدایی ٭٭٭ بلاجویان دشت کربلایی کجایید ای سبک بالان عاشق ٭٭٭ پرنده تر ز مرغان هوایی کجایید ای شهان آسمانی ٭٭٭ بدانسته فلک را درگشایی کجایید ای ز جان و جا رهیده ٭٭٭ کسی مر عقل را گوید کجایی کجایید ای در زندان شکسته ٭٭٭ بداده وام داران را رهایی کجایید ای در مخزن گشاده ٭٭٭ کجایید ای نوای بی نوایی در آن بحرید کاین عالم کف اوست ٭٭٭ زمانی بیش دارید آشنایی کف دریاست صورت های عالم ٭٭٭ ز کف بگذر اگر اهل صفایی دلم کف کرد کاین نقش سخن شد ٭٭٭ بهل نقش و به دل رو گر ز مایی بر آ ای شمس تبریزی ز مشرق ٭٭٭ که اصل اصل اصل هر ضیائی یا حق
بسمه تعالی خاطره ای از شهید یوسف صادقیان از زبان پدرش حاج حسین صادقیان زمانی که خودم در فاو با شهید یوسف همرزم بودم من در خور عبدالله فاو، یوسف در فاو تدارکات را برعهده گرفته بود.دور برد عراق تانکر های ما را به آتش بست و به کلی از بین برد پیام دادم به یوسف که:یوسف هرچه زودتر برای ما آب بفرست تانکر های آب ما را به آتش کشیدن... شهید یوسف در فاو سه راننده داشت یکی از آنها به نام حاج رضا سلطانی و دو تای دیگر که اصفهانی بودند. حاج رضا سلطانی که نا خوش احوال بود آن را برای درمان به بیمارستان برده بودند. زمانی که یوسف به آن دو نفر می گوید که با تانکر برای خور عبدالله آب ببرید، گویا آنها ترسیده و به حرف شهید یوسف گوش نمی دهند. یوسف پیام می دهد که حاج رضا نا خوش احوال است و آن دو راننده دیگر قبول نمی کنند که تانکر ها را ببرند اجازه می دهید من تانکر آب را بیاورم؟ به او گفتم که بیاور، و او آماده می شود که تانکرها را به خور عبدالله ببرد. آن دو راننده زمانی که می بینند شهید یوسف با سن کمش چنین شهامت و جراًتی دارد از رفتار خود خجالت زده می شوند و تصمیم می گیرند که خود تانکر را ببرند.
ولادت
شهید محمد علی جهان آرا، در سال ۱۳۳۳ در خانواده تهی دست، ولی با ایمان دیده به جهان گشود. او هم چون سایر اعضای خانواده خویش، عشق فراوانی به خاندان عصمت و طهارت داشت. جهان آرا از ۱۵ سالگی به صف مبارزه بر ضد طاغوت پیوست و در سال ۱۳۴۹، به عضویت گروه حزب اللّه خرمشهر درآمد و پابه پای افراد این گروه، تلاش وسیعی را در براندازی رژیم پهلوی آغاز کرد. او هیچ گاه از مبارزه بر ضد نظام ستم شاهی غفلت نکرد و تا پیروزی انقلاب اسلامی، بر این کار تأکید فراوان داشت.
ادامه مطلب
صفحات دیگر .:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
خرید از چین ()
|
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به مدیر آن می باشد.
|